پا گذاشتم تو کفش نویسنده ها... اولین رمانم به اسم بی بهانه در سایت نودوهشتیا در حال تایپه
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
موبایلم خاموشه!
دیگه نه صادق هست و نه حتی امیر...
میخوام بهت ثابت کنم...
من...تو.
این یه دوئل منصفانه ست.
مهم اینه که من به نتیجه ای که دست توئه ایمان دارم!
نقطه سرخط.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
چند روز بعد:
دیگه وقتی چیزی برای اثبات نمونده...
دلم گرفته از خودم که هنوز وابسته ام...
شاید به حقیقتی که هیچ وقت حقیقت نشد
دلم گرفته از همه ی سادگی هام
هیچ کس نفهمید قرارمون چی بود
به هیچ کس نگفتم بی قراریم واسه چی بود....
شاید این دوئل منصفانه نبود.
نقطه ته خط.
پ.ن: علی رفت. نمیدونم به سوی آینده ای روشن یا شایدم تاریک. هر چی بود حالا دیگه ندارمش. خداحافظ داداش. از طرف خواهر کوچولوت
پ.ن: فاطمه ی عزیز. اسم کوچیک من فاش شدنی نیست. شاید در آینده. ولی الان برای پنهون کردن خودم اونم پنهون کردم
پ.ن: ببخشید اگه سر در نیاوردید. ببخشید اگه غم های بی تاریخچه رو می خونید...
پ.ن: می بخشم اگه از خوندن غم نوشته هام ذوق می کنید. می بخشم اگه فکر میکنی دلبسته ام به یه عشق زمینی...می بخشم اگه...