شور میکنم فنجان چای عصرانه ام را با اشک...
من و اشک های شانزده سالگی ، بچه ایم هنوز...
برای این بزرگهایی که در کنارشان ،
روز ها را در دفتر خاطراتم ثبت میکنم .
حالم را شاید این حافظ نامه ی خاک گرفته بفهمد ...
تفعل میزنم ، نه با آرزوهای هم سالانم ...
و نه در امید بدست آوردن آغوشی مردانه...
تنها برای دلم و همه ی بچگی های بزرگانه ام .
اما....
پارادوکس عجیبی ست میان حال من و این خطوط موازی دیوان .
دهانم کف کرده از این واژه های قورت داده شده...
معتادم به همین لحظه های تنهایی ...
که خدا هم طعم شور اشک هایم را پس میزند .
هوای من ، هوای فریاد است...
هوای لحظه های تنگ 16 سالگی را به ارتعاش کدام گوش شنوا برسانم ؟
آی... اونی که اون بالا نشستی...
پیوند میزنم گوش هایم را...
خریداری ؟؟؟!!!!
پ.ن : هوای اون بالا خوبه ؟؟
پ.ن : نمکزار سیاه چشمام هوای نگاه تو رو داره...
پ.ن : خدای درهای باز، خدای درهای بسته ... مرا از این آستانه بگذران
نظرات شما عزیزان:
vahide 
ساعت12:25---16 خرداد 1391
عزیزم وبلاگت خوبه فقط عکس کم داره....
پاسخ:
به نظرم بدون عکس حس و حالش بهتره.نیس؟؟؟
hasti 
ساعت1:01---22 فروردين 1391
دیروزبایه دسته گل اومده بودبه دیدنم.بایه نگاه مهربون.همون نگاهی که
سالهاآرزوشوداشتموازم دریغ میکرد.
گریه کردوگفت:دلش برام خیلی تنگ شده.
میخواستم اشکاشوازروی صورتش پاک کنم ولی نمیتونستم.فقط نگاه ش میکردم...
اون رفت ولی سنگ قبرمن خیس خیس بود!!!
:.❤.:.یه تنها:.❤.:. 
ساعت22:16---26 اسفند 1390
webloge ghashangi dari mamnun
fogholade bud
پاسخ:
اگه ذکر مصیبت میتونه قشنگ باشه حرفت درسته
مریم(سکوت) 
ساعت9:49---22 اسفند 1390
سلام
پاسخ:علیک سلام
خانم خونه 
ساعت21:15---17 اسفند 1390
از یه دختر شونزده ساله اینجور حرف زدن بعیده.
جمله ها بزرگتر از سن و سالت ادا شدن.
خودت نوشتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برای شوهرم خوندم اونم خیلی خوشش اومد.
آخرشم خیلی خوب و کنایه آمیز جمع شده بود:
بیوند میزنم گوشهایم را . خریداری؟؟؟
مشتری متنات شدم.قبلی روهم خوندم.برای داداشت بود.زودتر بنویس.منتظر نوشته هاتیم
من و شوهرم( خانوم و آقای خونه )
پاسخ:همیشه همین طور بوده. کسی عادت نکرده از زبون ما بزرگ بشنوه.
به هرحال ممنون از حسن نظر و سلیقه ی خودتون و شوهرتون و وقتی که برای سیاه نوشت های من میزارید... خانوم و آقای خونه
سعی میکنم راضی تر باشی